شیطنتهای گل پسر مامانی
الهی که من فدای تنها ستاره زندگیم بشم که میمیرم برات عزیز دلم خیلی شیطون شدی کار بانکی داشتم مجبور شدم برم اداره پیش بابا بزرگ و یه نیم ساعتی اونجا موندی تا من برم به کارام برسم وقتی برگشتم دیدم حسابی شیطنت کردی فکردی چونکه بابا بزرگ مدیر شرکته هر کاری بخوایی میتونی بکنی کل اتاق رو بهم ریختی امروز خیلی شیطنتت زیاد شده بود اصلا نمیشد کنترلت کنیم فقط میخواستی بری کنار کشوی میز گرامافون و میز تلوزیون همه چی رو بهم بریزی کشو ها رو باز میکردی بعدش هرچی تو کشو بود پرت میکردی بیرون چند بار هم کشو رو رو انگشتات بستی اما چونکه سرگرم خراب کاری بودی گریه نکردی علاقه زیادی به لب تاب داری هرچا ببینی لب ...
نویسنده :
مامانی
3:03